سلام!!! من باز اومدم. همه چی مثل همیشه است هیچ چیزی عوض نشده!البته چرا! یه روز یه خورده عوض شد؛روز خوبی بود!بماند عذاب وجدان بعدش که خودت موجبش شدی! دوباره به حالت قبل بازگشت!  حالا دوباره همه چی عادی شده ! عادی عادی!می دونی!اون شب یه حرفی زدی ، دلم خیلی شکست ! خیلی ناراحت شدم!اما به روم نیووردم! حالا می گم بهت!خیلی بدی ! خیلی بدی که این حرفا رو می زنی!خیلی بدی که هی می گی ! نمی خوام بگم چی می گی ! آخه همه به روم می خندن!فقط اینو بدون وقتی این طور می گی، دلمو خیلی می شکنی! خیلی ! خیلی ! خدا جون یه خورده کمکم کن!خیلی تنهام! به هیچ کی نمی تونم دردمو بگم! فقط خودش می دونه!اونم که این جوری مارو می پیچونه!

تصمیم داشتم این وبلاگ رو روز تولدت بهت نشون بدم! ولی 2 ماه گذشته و این کارو نکردم! شاید هیچ وقت این کارو نکنم! ولی نه!باید یه روز بفهمی ! باید بدونی چقدر واسم مهم بودی! یه روز میگم بهت!امیدوارم اون روز روزی باشه که در کنار هم این نوشته ها رو بخونیم نه جدا از هم!ولی نشونت خواهم داد! خدا همه چیزو درست کن!خواهش می کنم!