می دونی خیلی بدی؟ خیلی خیلی خیلی. خیلی منو اذیت کردی، نمی دونم چکار بدی من در حق کسی انجام دادم که خدا اینجوری داره به من عذاب می ده! واقعا نمی دونم! همه اونایی که خیلی هم ادمای بد و دورویی بودن دارن به خوبی و خوشی زندگی می کنن فقط به من که می رسه آقا خواب می بینه! می دونی چیه حالم از خرافات بهم می خوره! از روز اول دوستی تو با من هر کاری کردم و هر حرفی زدم  تو یه خواب در موردش دیدی! حالا که اینجوریه ای خدا دوباره کاری کن یه خواب ببینه، بفهمه که من چی می کشم! دیروز یه شاخه درخت دیدم یادت افتادم، خیلی مهربونی فقط نمی دونم چرا به من که می رسه دیوونه می شی ! ولی امیدوارم یه روز ورق به نفع من بر می گرده ، منتظر اون روز هستم! امیدوار نیستم ، مطمئنم! الان هم خیلی ناراحتم ! 

سلام! سلامی به وسعت دریاها، بازم ناراحتم. خیلی بدی، حالم ازت بهم می خوره، البته تقصیری نداری می دونم خودت هم مشکلاتت زیاده، ولی چرابا من آخه اینقد بازی می کنی، مگه می شه یه آدم هر لحظه یه تصمیم جدید بگیره ، به خدا خیلی بدی، اون روز اشتباه کردم، دوباره اشتباه از من بود، نباید اونجور می شد که حالا اینجور بشی، حالم از خودمم بهم می خوره، هم از خودم هم ازتو، چرا برا یک بار نمی تونی یه تصمیم واقعی بگیری، و سر حرفت وایسی، آخه چرا؟ 

سلام ، خوبی؟ امسال بهترین جشن تولدمو داشتم ،فقط به خاطر حضور سبز تو، البته بماند که بعدشو God knows ، ولی به خاطر اون لحظات قشنگی که برام به وجود آوردی ، 100000 مرتبه ازت ممنونم.امیدوارم تصمیم درستی تو زندگیت بگیری، منم تو اون تصمیمت باشم البته. الان داشتم نوشته های قبلی رو می خوندم باورم نمی شه که این همه نوشتم، دقت کرده باشی همشو هم در حالت افسردگی مطلق نوشتم. امید دارم یه روزی همه چی به نفع من بر می گرده. و همیشه مثل پنج شنبه هفته قبل مهربون ببینمت. (من که چشم آب نمی خوره ، دیگه شناختمت.)