سلام ، اوه تقریبا 2 ماه می شه اینورا نیومدم،  دلم تنگه امشب ، خیلی زیاد، داره می ترکه، اصلا از صبح اینجوری بود.یه چیزی ته نفسمو بسته ،نمی تونم راحت نفس بکشم، گریم یهو بی دلیل می اد، اصلا همین الان که دارم اینارو می نویسم اشکام تموم صورتمو پوشونده، چی کار کنم من، آخه پس کی  تا کی باید صب کنم. می گن توخودت و مچل کردی، نمی خوام این حرفا راست باشه، می خوامش، به خدا هر بار که می بینمش بیشتر از قبل عاشقش می شم، خودشم که هیچی حالیش نیست، نمی بینه چطور دارم هر روز بیشتر از قبل عاشقش می شم، یا شاید می بینه و به روش نمی آره، اصلا اون منو نمی خواد.مگه من چمه؟؟ چی از بقیه کم دارم ؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟ چرا اصلا راجع به من فکر نمی کنه؟ آخه مگه من چیم از بقیه کمتره؟ خدا خواهش می کنم، یخورده بمن کمک کن، می دونم همیشه کمکم می کنی! ولی یه کاری بکن که واسه همیشه مال من بشه ! for ever 

یادش بخیر!

یادش بخیر!!!!!!

اون روزم هوا گرم بود ، مثل امروز!

اون روزم تو خیابون پر ماشین بود  ، مثل امروز!

اون روز اما تو بودی و امروز خاطرات اون روز! 

سلام!!! دلم تنگ شده! خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم! اتفاق خاصی نیفتاده که چیز جدیدی بنویسم! همه چیز مثل قبله! خدا یه روزی به من کمک می کنه. مطمئنم! حال همه اونهایی که فک می کنن من اشتباه می کنم گرفته می شه! فقط امیدوارم اون روز هر چه زودتر برسه! یه روزی حتی تو هم می فهمی که حرفات خیلی بوی واقعیت نداره! انس و الفت و می گم! منتظر اون روز هستم!